پشت دست داغ کردن: تصمیم گرفتن برای انجام ندادن کاری.
--
پا به دریا بگذاره دریا خشک می شود: بد شانس است.
--
پرسیدن عیب نیست ، ندانستن عیب است: در مذمت نادانی
--
پنجه با شیر انداختن و مشت با شمشیر زدن کار خردمندان نیست: کار خطرناک کردن کار انسانهای عاقل نیست.
--
پول که زیاد شد خانه تنگ می شود و زن زشت: ثروت زیاد ، انسان را به سرگرمی های ناپسند وا می دارد.
--
پی تقدیر رفتن از کوری است. در نکوهش سستی و تنبلی و یا استفاده نکردن از عقل و فکر خود
--
پشم در کلاه نداشتن. بی مایه بودن
--
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
--
پرده هفت رنگ مگذار تو که در خانه بوریا داری: قناعت.
--
پولش از پارو بالا میره: ثروت زیادی دارد.
--
پشت دست را داغ کردن: تصمیم به انجام ندادن کاری گرفتن.
--
پایان شب سیه سپید است: مثل از پی هر گریه آخر خنده ای است.
--
پول علف خرس است: دارایی و مال را به هر کس که بخواهد نباید داد.
--
پیاده شو باهم راه بریم: در مورد کسی که خیلی مغرور و متکبر شده است.
--
توبه گرگ مرگ است: کسی که دست از عادتش بر نداره.
--
تا تنور گرم است نان را بچسبان: کاملاً از فرصت استفاده کردن.
--
تعارف اومد نیامد دارد: به کسی که تعارف می کنی ممکن قبول کنه ممکن نکنه.
--
تیرش به سنگ می خوره: به هدفش نمی رسه.
--
تیر توی تاریکی انداختن: با چشم بسته کاری رو انجام دادن.
--
تافته جدا بافته بودن: خود را غیر از بقیه دانستن.
--
تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد
--
تیشه به ریشه زدن: با پای خود به گور رفتن.
--
توی هفت آسمون یک ستاره نداشتن: بد شانسی آوردن.
--
تو را خواهند پرسید که عملت چیست نگویند پدرت کیست: باز خواست آخرت.
--
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی که این ره که تو می روی به ترکستان است
--
تا مردم سخن نگفته باشد عیب و هزش نهفته باشد
--
توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت: کسی که قانع است قدرتمند است.